Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایمنا»
2024-05-04@22:04:56 GMT

معتمدِ محله ما

تاریخ انتشار: ۱۸ بهمن ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۷۰۴۰۱۱۱

معتمدِ محله ما

«در محله ما ، معتمد و خوش‌نام کم نبود، اما مشکل من این بود که خودم خیلی خوش‌نام نبودم و اندازه صد تا آدم گناهکار سابقه شرارت داشتم! همه کسبه و اهالی محل از دستم عاصی بودند...»

به گزارش خبرنگار ایمنا، جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، یکی از مهم‌ترین اتفاقات تاریخ معاصر است که منشأ رخدادهای زیادی در زندگی ایرانیان شد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

دوران دفاع مقدس به عملیات‌ها محدود نمی‌شد و در فاصله بین عملیات‌ها، زندگی نیز در سنگرها جریان داشت و بعدها کتاب‌های زیادی از همین زندگی روزمره در آن دوران منتشر شد که کم‌تر میان مخاطبان عام شناخته شده است.

داوود امیریان در مجموعه کتاب «ترکش‌های ولگرد» به بیان خاطره‌ای از آن دوران از زبان یکی از رزمندگان پرداخته است: «عشق رفتن به جبهه دیوانه‌ام کرده بود. نه سن درست و حسابی داشتم، نه تن و بدن رشید و تنومند.

هر بار که می‌رفتم پایگاه اعزام نیرو، یک جوری ردم می‌کردند، اما آن قدر رفتم و آمدم تا مسئول ثبت‌نام را از رو بردم. با خنده‌ای که شکل دیگری از گریه بود، چند تا فرم داد دستم. من هم چشمان اشک‌آلودم را سریع پاک کردم و با خط خرچنگ قورباغه‌ام تند تند فرم‌ها را پر کردم. ماند دو فرم که باید دو نفر از افراد معتمد و خوش‌نام محله آن را پر می‌کردند. مثل خر ماندم تو گل. در حالی که سعی می‌کردم حالت چهره‌ام مظلومانه باشد. به مسئول ثبت‌نام گفتم: من دو تا خوش‌نام و معتمد از کجا پیدا کنم؟

بنده خدا که از دستم عاصی شده بود، گفت: از تو جیب من! چه می‌دانم فرم‌ها را بده پر کنند و زود بیار.

نفهمیدم مسیر پایگاه اعزام نیرو تا محله‌مان را چه‌طور آمدم. در راه همه‌اش دنبال دو تا معتمد بودم. راستش در محله ما، معتمد و خوش‌نام کم نبود، اما مشکل من این بود که خودم خیلی خوش‌نام نبودم و اندازه صد تا آدم گناهکار سابقه شرارت داشتم! همه کسبه و اهالی محل از دستم عاصی بودند. مغازه‌ای نبود که شیشه‌اش را با توپ، خرد و خاکشیر نکرده باشم. پیرمردی نبود که موقع بازی فوتبال در محله، مزه شوت‌های مرا نچشیده و با ضربه توپ کله معلق نشده باشد! می‌دانستم اگر بفهمند کارم به آنها افتاده و ریش نداشته‌ام پیششان گرو است، چه معامله‌ای با من می‌کنند.

یک دفعه دیدم ایستاده‌ام جلوی مغازه "آقای پرویز" و او دارد چپ چپ نگاهم می‌کند. این آقاپرویز، اسم واقعی‌اش پرویز نبود. یک بار از دهان نوه‌اش پرید و گفت که اسم واقعی پدر بزرگش"قند علی" است. از آن به بعد، من هربار می‌خواستم صدایش کنم، می‌گفتم: آقا قند علی و او سرخ و سفید می‌شد و برایم خط ونشان می‌کشید. اما حالا زمانی بود که باید گردن کج می‌کردم و یک‌جوری دلش را به دست می‌آوردم.

رفتم‌توی مغازه و گفتم: سلام آقاپرویز

بنده خدا طوری با چشمان ور قلبیده و متعجب نگاهم کرد که دلم برایش سوخت. بعد از چند لحظه گل از گلش شکفت و با لبانی خندان گفت: "سلام پسر گلم. حالت چه‌طوره؟ "

فهمیدم که زدم به هدف. حسابی مایه گذاشتم و مخش را ریختم توی فرغون و برایش روضه خواندم و منبر رفتم که ترش کرد و با عتاب گفت: بس کن بچه، اول صبحی چه خبرته این قدر حرف می‌زنی! راست و حسینی بگو ببینم دردت چیه؟

فهمیدم که تنور داغ است و موقع چسباندن نان. ماجرا را گفتم. اول هاج‌وواج نگاهم کرد. بعد زد زیر خنده و آب‌دهانش مثل قطرات باران، ریخت روی سر و صورتم.

بعد گفت: چی.....تو.....می‌خوای.....بری جبهه؟

اخم کردم و گفتم: مگر من مشکلی دارم. خدای ناکرده کور وکچلم یا دست وپایم چلاقه؟

تا گفتم کچل، انگار که حرف ناجوری زده باشم دوباره ترش کرد، حق هم داشت چون جز چند تا شوید روی سر براقش اثری از مو نبود، کمی سرخ شد و گفت: نخیر من چنین کاری نمی‌کنم برو پی کارت!

داشتم قاطی می‌کردم گفتم: باشه آقا قندعلی فقط یادت باشد که خودت خواستی. از امروز روی تمام دیوارهای محل می‌نویسم آقاپرویز مساوی با آقا قندعلی اصلاً یک تابلوی گنده می‌خرم و می‌دهم رویش بنویسند مغازه پر مگس آقا قندعلی

کم‌آورد به زور لبخند زد و گفت: آخر پسرجان از جان من چه می‌خواهی می‌دانی اگر ننه بابایت بفهمند من می‌دانستم که تو می‌خواهی بروی جبهه و خبرشان نکردم چقدر از دست من ناراحت می‌شوند.

نفس راحتی کشیدم و گفتم: خیالتان تخت آنقدر جیغ و دادکرده‌ام که همه جان به سر شده‌اند و با رفتن من به جبهه موافق هستند.

سر تکان داد و گفت: آن فرم لعنتی را بده به من.

با خوشحالی یکی از فرم‌ها را به دستش دادم و فرم دوم را روی کفه ترازویش گذاشتم و گفتم: بی‌زحمت این یکی را هم بدهید یکی از دوستانتان پر کند تا دیگر مزاحم نشوم

آه سردی کشید و حرفی نزد.

بله این طوری بود که آقا قندعلی و دوستش آقامراد معرف من شدند و من رفتم جبهه. اما دست روزگار، بازی دیگری برای من تدارک دیده بود. سال‌ها بعد که من جوانی متین و سر به‌راه شدم به همراه پدر و مادرم بار دیگر مزاحم آقا قندعلی شدم، اما این بار می‌خواستم مرا به غلامی قبول کند و دامادش بشوم حالا شما فکرش را بکنید که در جلسه خواستگاری چه گذشت......»

کد خبر 639436

منبع: ایمنا

کلیدواژه: دفاع مقدس جنگ تحمیلی رزمندگان دفاع مقدس داوود امیریان معتمد محله جبهه پادگان شهر شهروند کلانشهر مدیریت شهری کلانشهرهای جهان حقوق شهروندی نشاط اجتماعی فرهنگ شهروندی توسعه پایدار حکمرانی خوب اداره ارزان شهر شهرداری شهر خلاق خوش نام

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.imna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایمنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۰۴۰۱۱۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

حملات جنگنده‌های رژیم صهیونیستی به شهر رفح

در حملات جنگنده‌های رژیم صهیونیستی به شهر رفح در جنوب نوار غزه چند فلسطینی شهید شدند.

به گزارش ایسنا، در حالی که جنگ غزه امروز (جمعه) وارد دویست و دهمین روز خود شد، جنگنده‌های رژیم صهیونیستی منزلی را در محله الزهور در شمال شهر رفح بمباران کردند که منجر به شهادت ۷ تن از جمله چهار کودک و زخمی شدن چند نفر دیگر شد.

همچنین در حمله رژیم صهیونیستی به منزلی در اردوگاه البریج در مرکز نوار غزه ۹ نفر زخمی شدند.

به گفته منابع در حمله رژیم صهیونیستی به منزلی در نزدیکی اردوگاه آوارگان در غرب تل السلطان در غرب رفح نیز بیش از ۱۰ تن مجروح شدند.

از سوی دیگر شبکه الجزیره به تصاویری از یک پهپاد صهیونیستی دست یافت که پیشتر در غزه سرنگون شده بود. این تصاویر درباره عملیات ارتش رژیم صهیونیستی در محله الشجاعیه در دسامبر گذشته است و تانک‌های اسرائیلی را نشان می‌دهد که در تعدادی از مدارس الشجاعیه مستقر شده‌اند. تانک‌های اسرائیلی گورستان التوانسه در مرکز محله الشجاعیه را تخریب کردند.

همچنین این تصاویر سربازان رژیم اشغالگر را نشان می‌دهد که از یک فلسطینی به عنوان سپر انسانی استفاده می‌کنند و وی را به داخل یکی از مدارس در محله الشجاعیه می‌فرستند. این تصاویر ۲ پهپاد صهیونیستی را نشان می‌دهد که در حال تعقیب این فلسطینی هستند.

در این راستا مقاومت فلسطین همچنان به هدف قرار دادن محور نتزاریم که غزه را به ۲ قسمت شمال و جنوب تقسیم می‌کند، با خمپاره و موشک ادامه می‌دهد.

گردان‌های شهدای الاقصی پنجشنبه مراکز کنترل و فرماندهی در محور نتزاریم را هدف قرار دادند.

گردان‌های شهدای الاقصی تجمع سربازان رژیم صهیونیستی و خودروهایشان را در اطراف منطقه الشیخ عجلین در جنوب غرب شهر غزه هدف قرار دادند.

گردان‌های المجاهدین و گردان‌های مقاومت ملی، شاخه نظامی جبهه دموکراسی برای آزادی فلسطین نیز نیروهای رژیم صهیونیستی در محور نتزاریم را هدف قرار دادند.

سرایا القدس، شاخه نظامی جنبش جهاد اسلامی فلسطین نیز با نیروهای شهید عمر القاسم تجمع نیروهای رژیم صهیونیستی را در این منطقه هدف قرار داد.

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • هیئت عزاداری سادات محله فروشان به مناسبت سالروزشهادت امام صادق(ع)
  • امام جمعه اهواز : طرح حجاب «نور» محله به محله اجرا شود
  • آبگرفتگی در محله گورت اصفهان و گرفتار شدن خودرو‌ها
  • آخرین خبر درباره جابجایی مهمانشهر رفسنجان
  • نشست زمین در یکی از محله‌های شهر سنندج
  • حملات جنگنده‌های رژیم صهیونیستی به شهر رفح
  • اجرای عملیات آسفالت‌ریزی در محله ۳۸ منظریه
  • کسب رتبه نخست محقق پژوهشکده سرطان معتمد در جشنواره تحقیقات برتر «سلول درمانی و سلول های بنیادی»
  • کسب رتبه نخست محقق پژوهشکده سرطان معتمد در جشنواره تحقیقات برتر «سلول درمانی و سلول‌های بنیادی خونساز»
  • طرح همیاران آرامش اجتماعی فراجا در محله‌های قزوین